اتمام پخش
اپراطوری کهکشانی و اتّحاد سیّارات آزاد بیش از یک قرن و نیم است که درگیر یک جنگ بهظاهر بیپایان شدهاند. در امپراطوری، یک زیگفرید کیرچِیس جوان با راینهارد وٌن موسل و خواهر بزرگترش آنروسه ملاقات میکنه. کیرچِیس از دوستیاش با خواهر و برادر مو-بلوند لذّت میبرد تا اینکه پدر الکلیشون، یک اشرافزاده سطحپایینتر با مقامی پَست، درخواستی برای فروخته شدن آنروسه به عنوان معشوقه به کایزر را قبول میکند. با وجود خمشگین شدن راینهارد، اون قادر به جلوگیری از هوسهای دیوان امپراطوری نیست. او و پدرش بزودی نقل مکان میکنند و کیرچیس را پشتسر میگذارند