به درخواست دریاسالار یانگ ونلی، افسر جدا شده بغداد، پخش اضطراری انجام میدهد و اعلام میکند که شورای نظامی با هدایت امپراتوری کهکشانی کودتا کردهاند. با وجود نبود مدرک فیزیکی، این اعلامیهی فلجکننده اندرو لینچ را برای فاش کردن نقش خودش در ایجاد تفرقه در اتحاد سیارات آزاد ترغیب میکند. تبادل آتش مرگبار بین لینچ و دوایت گرینهیل، ضربه نهایی به دوران کوتاه سلطه وارد میکند. در داخل امپراتوری کهکشانی، پخش تصاویر بمباران وسترنلند توسط دوک براونشوایگ منجر به از بین رفتن لیگ لیپشتت میشود.
تصمیم مارکی رینهارد لوگنرام برای اجازه دادن به این کشتار به خاطر منافع شخصی، شکافی بین او و زیگفرید کرشهیس ایجاد میکند و طعم پیروزی اجتنابناپذیرشان را تلخ میکند. راینهارد که اکنون در آستانه دستیابی به قدرت مطلق قرار دارد، با ضعفهای آشکار شخصیتی و مسئولیتهای سنگین مدیریتی درگیر است. اگرچه جنگهای داخلی در هر دو جبهه اتحاد و امپراتوری به پایان خود نزدیک میشوند، هیچکدام از طرفین هرگز نمیتوانند آنچه را که از دست رفته، پس بگیرند. یانگ ونلی و راینهارد لوگنرام هر کدام می دانند که درست در آن سوی کهکشان، رقیبی شایسته و همتای واقعی وجود دارد.
یکی از مشکلات تقسیم فصل به مجموعههای چهار قسمتی این است که مشکلات آنها بیشتر به چشم می آید. این مجموعه از فیلم های 4 قسمتی شامل دیالوگها، داستان و اتفاقات زیادی است.
قسمت چهار شباهتهای عالی بین رویدادهای اتحاد و امپراتوری را ترسیم میکند. شاید اضافه کردن فرقه زمین در انتهای کار کمی عجله ای بوده باشد، اما آنها در نهایت، نیاز است حاضر شوند. به طور کلی توصیف شخصیت آنها همیشه بسیار کم بوده است.
در فصل دوم، به نظر میرسد روی طراحی شخصیتها کار بیشتری شده و جزئیات آنها بیشتر شده است. با این حال طراحی برخی شخصیتها اصلاً با آنها مطابقت ندارد و حتی باعث میشود جوانتر از سنشان به نظر برسند. این موضوع بیشتر در جبههی امپراتوری مشهود است (اسکار و میترمایر). در مقابل، طراحی برخی شخصیتها مثل کرشهیس و اوبراشتاین بسیار موفق بوده است.